من ري (Man
Ray) را بشناسيم؟
من ري كيست؟ پاسخ به اين پرسش آنقدرها
هم ساده نيست. همگي ما اين تجربه را داشته ايم كه در زندگي روزمره خود وقت و انرژي
زيادي را صرف شناخت انسانهاي اطرافمان كرده ايم و چه بسا در بسياري موارد ناكام
مانده ايم، حال اينكه اين انسانها با ما همراه بوده اند و ارتباط مستقيمي بين ما و
ايشان وجود داشته، ارتباطي زنده كه تا حدي تحت كنترل ما بوده ولي بازهم موفق نشده
ايم تا شخصيت اطرافيانمان را آنطور كه بايد و شايد بشناسيم.
حال چگونه ممكن است كه چنين خوش خيال
باشيم و بپنداريم كه با بررسي چند تابلو و ديدن آثاري چند از يك هنرمند مي توانيم
به شناخت وي نائل آييم!
البته اين يك نوع رهيافت در دنياي هنر
است؛ مي توانيم اصلاً به هنرمند توجه چنداني نكنيم و آثار وي را همچون موجوداتي
مستقل و جاودان در نظر بگيريم وسعي كنيم با آنها همان ارتباطي را برقرار كنيم كه
مثلاً با دوستمان برقرار مي كنيم!
ولي آيا واقعاً همينطور است؟ آيا يك
اثر هنري به جز آنچه به چشم مي آيد (در مورد هنرهاي ديداري)
و يا شنيده مي شود (در مورد هنرهاي شنيداري)
هيچ چيز ديگري را نشان نمي دهد؟!
آيا به اصطلاح اثر هنري «از زير بوته
در آمده» است؟!
در يك ارتباط ساده با يك انسان، در
همان مراحل اوليه سعي مي كنيم تا در مورد او چيزهايي فراتر از بعد ظاهري او
بدانيم.
مي خواهيم بدانيم از چه خانواده اي
است و چه سابقه تحصيلي يا شغلي دارد؛ ميخواهيم بدانيم كه اعتقاداتش از كجا سرچشمه
مي گيرند و هدفش براي ادامه زندگي چيست و اگر به دنبال دانستن اين مسائل نباشيم،
ارتباط ما با شخص مقابل بسيار سطحي باقي خواهد ماند؛ همانطور كه هرگز از راننده
اتوبوسي كه سوار ميشويم نمي پرسيم كه چه شد كه راننده اتوبوس شد و آيا به آشپزي
علاقه داشت يا خير!!
ولي آيا رويكرد ما در مورد هنر نيز
اينگونه است؟ آيا ما امروز اثر هنري را در نمايشگاه مي بينيم و ساعتي بعد وقتي
ديگر تصوير آن در شبكيه چشم ما وجود ندارد آنرا فراموش مي كنيم؟ آيا نقاشي در عميق
ترين حالت ممكن فقط تا شبكيه چشم ما نفوذ مي كند؟
قطعاً چنين نيست، مخصوصاً در حوزه
فلسفه هنر، يك محقق سعي مي كند تا به بطن و فلسفه هنر نفوذ كند و آنچه كه خود را
در پس رنگها و نُتها و مواد و مصالح پنهان كرده را بيرون بكشد.
البته برگزيدن چنين راهي قرين سختيها
و مشكلات فراوان است. گويا اثر هنري با ما به قايم موشك بازي مي پردازد. در فضايي
انتزاعي كه بعد چهارمي به نام خيال هم در جريان است.
از طرفي در بيشتر موارد ما از حضور
عنصر مهمي به نام هنرمند محروم هستيم. ما در بيشتر موارد با «تاريخ هنر» سر و كار
داريم و نه با «هنر»؛ پس نبايد چنان ساده انگار باشيم كه با ذكر يك بيوگرافي
تكراري و ضميمه كردن چند اثر معروف پنداريم كه هنرمندي را شناخته ايم.
هدف من از تحقيق در مورد “من ري” چيزي
جز شناخت بيشتر وي و شناساندن او به علاقه مندان نبوده است. گرچه ما امروزه در عصر
اطلاعات و ارتباطات زندگي ميكنيم و دنياي الكترونيكي كامپيوتر و اينترنت جاي هيچ
بهانه اي براي عدم دسترسي به اطلاعات را باقي نمي گذارد ولي متاسفانه در ايران
هنوز هم در اين حوزه با مشكلات بسياري روبرو هستيم.
پايگاههاي استفاده رايگان از اينترنت
حتي در دانشگاهها بسيار محدود و ناقص عمل مي كنند؛ در حوزه ترجمه هم متاسفانه هنوز
بيشترين توجه معطوف به متون شناخته شده و سنتي است. در زمينه هاي جديد به جز چند
جزوه مختصر و ترجمههايي اندك و در عين حال ناقص و نامفهوم چيز بيشتري در دسترس
نيست.
من براي تحقيق در مورد “من ري” به جز
چند سايت اينترنتي به دو كتاب به زبان انگليسي متوسل شدم؛ مشخصات اين كتب را در
بخش منابع و ماخذ آورده ام.
اين نوشته ها فقط اشاره اي است به يك
شخصيت بزرگ و پيشرو كه تاثيرات عميقي بر هنر دوره خود گذاشته، غور و بررسي بيشتر و
قضاوت نهايي بر عهده خواننده است.
اميدوارم كه اين اشاره هرچند كوتاه و
مختصر بتواند به كارآيد و حداقل پرسشهاي جديدي در ذهن خواننده ايجاد كند.
كار فلسفه خلق پرسش است و شايد كار
فلسفه هنر اين باشد كه پرسشهاي هنري بيافريند!
حال ببينيم كه پرسش “من ري” از دنيا
چيست و به پرسشهاي زندگي چگونه پاسخ مي دهد.
من ري: تعاليم، الگوها، اهداف
“من ري” نقاش آمريكايي الاصل كه بيشتر
عمر خود را در فرانسه (پاريس) گذراند را مي توان يكي از پيشرويان در مكتب
دادائيستي (Dadaism)
و سورئاليستي (Surrealism)
زمانه خويش (نيمه اول قرن بيستم) دانست.
وي متولد سال 1890 در ايالت فيلادلفيا
(Philadelphia) در آمريكا است.
خانواده وي در سال 1897 وقتي وي 7 ساله بود به نيويورك (New
York) رفتند و “من ري” جواني خويش را
در اين شهر گذراند.
از همان كودكي او استعداد و ذوق خويش
را در زمينه هنري شناخته بود و به نقاشي و طراحي از غروب آفتاب گرفته تا نگاره هاي
ژاپني مي پرداخت. او حتي از عكسهاي روزنامه ها كه به صورت سياه و سفيد چاپ مي
شدند، نسخه برداري مي كرد و به سليقه خود آنها را رنگ مي كرد. اطرافيان او را در
باز نمايي موفق عكسها تشويق ميكردند و در استفاده عجيب و غريب وي از رنگها اغلب
ايرادهايي بر كار وي وارد مي كردند.
“من ري” مي گويد: «من هميشه اينطور
احساس مي كردم كه چون نسخه اصلي عكس چاپ شده، سياه و سفيد است پس حتماً مي توانم
آزادانه از تخيلم براي رنگآميزي آن استفاده كنم!»
در دوران مدرسه اكثراً در مورد درس و
مشق مدرسه اي غفلت مي كرد، ولي در درس ادبيات انگليسي هيچ مشكلي نداشت و اشعار
زيادي مي خواند و انشاهاي زيبايي مي نوشت. علاقه اصلي او به نقاشي بود كه اولياء
او را نگران كرده بود. پدر و مادر او نگران آينده او بودند و مي ترسيدند كه
فرزندشان بخواهد نقاش شود و آيندة شغلي مناسبي نداشته باشد.
او در همين سالها به اين نتيجه رسيد
كه هر چه چيزي مشكل تر باشد يا اصلاً غيرممكن، خواستني تر است. اين عقيده در طول
زندگي وي بسيار به او كمك كرد و موجب پيشرفتهاي بسياري در كارش شد. از طرفي او
عادت داشت كه برخلاف خواست خودش عمل كند!! و اگر از انجام كاري منصرف مي شد تازه
وقتي بود كه به خودش مي آمد و از اول با قدرتي بيشتر و انگيزه اي مضاعف كار را
شروع مي كرد. اين رويكرد در حوزه عكاسي كه البته موضوع مورد بحث ما نيست، مشهودتر
است.
“من ري” در سال 1904 وارد دبيرستان
شد. اين مقطع تاثيري زيادي بر زندگي او گذاشت، چرا كه در دبيرستان دو معلم داشت كه
يكي از آنها طراحي آزاد و ديگري طراحي مكانيك يا همان طراحي صنعتي تدريس مي كردند.
در
اين كلاسها او در زمينه طراحي صنعتي و طراحي ساختماني تبحر يافت. در بسياري از
كارهاي او ردپايي از دست قوي و تكنيكي كه در اين زمينه داست مشهود است براي نمونه
به تصوير زير (تصوير شماره 1) توجه كنيد.
زيبايي شناسي، تركيب بندي و هارموني
رنگها هرگز از موضوعات مورد توجه و علاقه وي نبودند. قصد او استادي در تكنيكها بود
تا ريزه كاريها را كشف كند و موارد استفاده مواد را بفهمد.
او حتي با حضور در كلاسهاي شبانه هنري
در «مركز اجتماعي فرانسيسكو فٍرِ»
(The Art School of the Francisco Ferrer Social Center) آزادي بيشتري را تجربه كرد.
«فرانسيسكو فٍرِ» يك آنارشيست
اسپانيايي و بنيانگذار سيستم مدرن آموزش و پرورش (Escula
Moderna) بود در استفاده از شيوه هاي
آموزشي از روشهاي بسيار نوين استفاده مي كرد. طي 8 سال (1909-1901) او بيش از 100
مدرسه را در سراسر اسپانيا بنيان گذاشت.
در اول سپتامبر سال 1909 تحت فشار
كليساي كاتوليك او را در بارسلونا
(Bacelona) دستگير كردند. در
13 اكتبر همان سال طي يك دادگاه ساختگي و فرمايشي حكم اعدام وي را در زندان صادر
كردند. در اين هنگام او 50 ساله بود. مركز اجتماعي «فرانسيسكو فٍرِ» به دست پيروان
وي بنا شد تا خاطره پرافتخار وي هميشه زنده و جاودان بماند.
در اينجا مختصري از شرح حال «فٍرِ»
ذكر كردم تا روشن كنم كه الگوهاي هنرمندان اين دوره چه كساني بودند و چگونه با
شهامت و جسارتي كه داشتند، فرهنگ سازي ميكردند.
در اينجا خواستم نشان بدهم كه چگونه
يك هنرمند واقعي از هر فرصتي استفاده ميكند تا به آروزها و استعدادهايش جامه عمل
بپوشاند و هرگز از كمبودها و نارضايتي ها نمي نالد بلكه درس مي گيرد و از آنها به
عنوان سكوي پرش خود استفاده مي كند.
حضور در اين مركز از يك جنبه ديگر هم
مهم بود و آن گردهمايي هاي صميمانه و خودماني بود كه در اين محل شكل مي گرفت.
در بين افراد فرهيخته و متجدد آن
روزگار كه در اين مجالس حضور به هم ميرسانند مي توان “اماگلدمن” (Emma Goldman)، “الكساندر
بركمان” (Alexander Berkman)
را نام برد؛ همچنين “ويل دورانت” (Will Durant) كه در آن زمان يك دانشجوي برجسته در رشته فلسفه بود و در زمينه
نقاشي، نقاشان معروفي همچون “رابرت هنري” (Robert
Henri) و جرج بي لوز (George Bellows) جزء سخنوران اين
گردهمايي ها بودند.
اين جزئيات را هم گفتم كه بدانيم
علاوه بر الگوهاي منحصر به فرد و با ارزشي كم هنرمنداني چون “من ري” براي خود
برگزيده بودند، چه مصاحبان و همراهان استثنايي و تحسين برانگيزي را در اطراف خود
داشتند. البته اگر“من ري” اين جملات را ميخواند شايد از كلمه “استثنايي” تعجب مي
كرد، چرا كه در آن دوره جو حاكم بر اجتماعات فرهنگي و هنري اينطور كه به نظر مي
آيد بسيار خالص و ناب بوده و اگر كسي “حرفي براي گفتن” يا “هدفي از شنيدن” نداشته
وقت خود را جاي ديگري صرف مي كرده. من شخصاً فكر مي كنم كه امروزه دوره چنين
تجربياتي به سر آمده و مخصوصاً در ميهن عزيز خودمان بسياري از جوانان فقط براي
گذراندن ساعتهاي اضافي و بلااستفاده اي كه دارند بعضاً سري به نمايشگاهها و ندرتاً
به گردهمايي ها و سمينارها مي زنند. من احساس مي كنم كه ديگر دوره نخبگان و نوابع
به سر آمده و امروزه، دوره مفسرها و منتقدان فرا رسيده؛ البته اين فقط نظر شخصي من
است ولي متاسفانه شخصاً در كشور خودمان (ايران) گروهي ازهنرمندان كه با يك روش خاص
و به طور مستمر كار كنند و بنيانگذار سبكي جديد باشند وجود ندارد يا حداقل من از وجودشان
اطلاعي ندارم ولي تا دلتان بخواهد منتقد كارهاي غربي آن هم با رويكردي تكراري و
بعضاً ناقص.
در مورد زندگي “من ري” و شرح ما وقع
زندگي او به شكل زمان بندي شده لازم است كه كتابي نوشته شود و ذكر تمامي حركتها و
تغييرات مكاني و فكري كه در طول دوره حيات وي براي او رخ داده در اين تحقيق مختصر
كاري بيهوده خواهد بود؛ پس من مستقيماً به تحليل آثاري چند از وي كه مربوط به دوره
اقامت وي در پاريس (1940-1921) مي باشد مي پردازم و از وقايع نگاري دوره هاي قبلي
و اين دوره و دوره بازگشت او حين سالهاي جنگ به آمريكا صرف نظر ميكنم.
نقاش خوابها
- طراحي از رويا:
با ورود من ري به پاريس دوستان سورئاليست وي فوراً متوجه استعداد استثنايي
وي در زمينه طراحي شدند و اغلب از او مي خواستند كه براي نشريات و يا در توضيح
نوشته هاي آنها طرحي بزند.
يكي از منابع اصلي وي خوابهايي بود كه مي ديد و يا روياهايي كه در بيداري
داشت. او همه اينها را ثبت مي كرد تا بعداً از آنها در طراحي هايش استفاده كند. او
ميگويد: « هميشه در كنار تختم يك دفترچه، يك قلم و جوهر دارم، حتي وقتي در سفر
هستم.»
خوابها، هوسها و علايق “من ري” در
طراحي هايش تجسم مي يابند. پل الوار (Paul Eluard) در مقدمه كوتاهش بر كتابي مي نويسد:
«… طراحي هاي من ري: هميشه آرزو، بدون ضرورت… من ري طراحي مي كند تا عشق را تجربه كند.»
در اينجا لازم است تا متن اصلي نوشته
“پل الوار” را عيناً بياورم چرا كه متون سورئاليستي داراي ابهام و پيچيدگي خاصي
هستند كه ترجمه آنها را دشوار و نامفهوم مي سازد:
Paul Eluard Wrote:
»The
paper, white nights. And the desert shores of the eyes of the dream. The heart
trembles. The drawings of Man Ray: always desire, never necessity. No down, no
clouds, but wings, teeth, claws.
There are as many marvels in a glass of wine
as there are at the bottom of the sea.
There are more marvels in an eager, extended
hand, than everything that keeps us from what we love. Let us not allow others
to perfect, to adorn that which they oppose to us. A mouth around which the
earth turns. Man Ray draws to be loved.«
طراحي از خواب در كتاب “Les Mains Libres”
از سورئاليستي ترين طراحيهاي “من ري” هستند. او در مورد اين سري از
طراحيهايش مي گويد: «در اين طراحيها دستان من خواب مي بينند.»
نكته
فوق العاده اي كه در بيشتر اين طراحيها وجود دارد اين است كه اغلب اين خوابها به
عنوان منبعي براي طرحها، جنبه اخطاري و برحذر دارنده دارند. از همه آنها تكان
دهنده تر طراحي است به نام سوم سپتامبر سال 1936. [3 September 1936] در پس زمينه اثر عقربه هاي يك ساعت عدد 3 را
نشان مي دهند و دقيقاً سه سال بعد در سوم سپتامبر سال 1939 جنگ جهاني دوم آغاز شد.
در پيش زمينة كار زني را ميبينيم كه انگار با چشماني خيره به آينده اي...
:: برچسبها:
من ری ,
رایگان ,
دانلود ,
مقاله ,
ورد ,
word ,
پروژه ,
تحقیق ,
نقاش خواب ها ,
نقاشی ,
کودکان ,
رنگ و قلم ,
هنر ,
هنر و ادبیات ,
مقاله هنری ,
مقاله کودکان ,
من ري را بشناسيم ,
طراحي از رويا ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1